«خدا تو قلب بشكستس »
شبام بدون تو قطعا همش كابوس تنهايي
خوشي بدونه تو ديگه نداره تو دلم جايي
تو راحت رفتي و اما من بيچاره جا موندم
كسي باور نداره كه تورو من از خودم روندم
تموم مشكلم اين بود زيادي دل به تو بستم
حالا من موندم و دنيا! هموني كه ازش خستم
مي گفتي عاشقم هستي ولي ديدي كم آووردي!
تو اون نيستي كه ميگفتي:نباشم بعد من مردي؟
تو كه نيستي و اما من هنوز درگير روئياتم
خدارو شكر مثه من نيست شباي تو پر ماتم
همش هي پا به پا كردي كه از پيشم بري ساده
تو كه دوستم نداشتي خب، اينم راه و اينم جاده
برو اما بدون روزي پشيمون ميشي از رفتن
« خدا تو قلب بشكستس» اينو از اون قديم گفتن
تموم غصم اين قصه اس، تو اين قصه من استادم!
«يكي اومد به جاي من ! منم از چشمت افتادم»
جمعه 91/9/10 ساعت 5:01 بامداد
«ديگه از چشمم افتادي»
همين بود اون همه حست؟ تو اينجور ساده وصافي؟
داري از سادگي من برا كي عشــــــــــق مي بافي...؟
تو كه غصت نبود رفتي ، چه ساده دل به اون دادي
زبونم لال ، ولي راستش ! ديگه از چشــــــمم افتادي
ميگن عشقي كه عشق باشه نميره از كنارت زود
حالا فهميدم عشــــــــق مـــــــــا فقط سوء تفاهم بود
مي گفتم مال هم نيستيــــــــم ولي تو عاشقم كردي
حالا مــــن موندم و سايم! نمي خوام ديگه برگردی
يه روزي بر ميگردي كه نه ياسي هست نه احساسي
پشيموني رو مي فهمن شقايق هاي وسواسي
يه روزي بود كه ميگفتي نباشي آسمون تيرس
حالا چشماي«ياس»سمت خدا و آسمون خيرس
28/9/91
سلامی از دلی تنــــها♥دلی آکنده از غمــــها♥گهی خنــــدان♥گهی گریــــان♥گهی رنجیده از یـــــاران♥ســـــــــلام ای بهتر از بــــــاران...
با عرض سلام خیلی وقت بود که دیگه دلنوشته هامو نمی نوشتم اما نمیدونم چرا تصمیم گرفتم دوباره اینجا بنویسمشون...
بهرحال اینبار با دوتا دلنوشته رسیدم و سعی میکنم دلنوشته های قبلی رو هم کم کم سر حوصله بزارم...
«ديگه از چشمم افتادي»
♥♥♥♥
«خدا تو قلب بشكستس »
صفحه قبل 1 صفحه بعد